نظریه ارزشهای انسانی شوارتز

ارزشها
ارزشها، پدیدههای اجتماعی و از مشخصههای مهم جوامع هستند که در شکلگیری و کنترل و پیشبینی کنشها موثرند و عنصری اساسی در ساختار فرهنگی جامعه به شمار میروند. از اینرو حیطههای مختلف علوم انسانی به آن توجه کرده و متفکران بسیاری در این زمینه نظریهپردازی نمودهاند. یکی از مشهورترین این نظریهپردازان “شوارتز” است که با بسط نظریه “روکیچ” نظریهای جامع و جهانی درباره ارزشها ارائه کرده است. مهمترین شاخصه نظریه شوارتز توجه به ساختار و روابط میان اولویتهای ارزشی و نیز روابط تضادی و توافقی میان اولویتها است و بر آنست که آنچه باعث ظهور تضادهای اجتماعی و روانشناختی میشود، تعقیب همزمان آندسته از گونههای ارزشی است که در دو بعد اساسی متقابل قرار گرفتهاند.
ارزشها در ابعاد مختلف کنشی، تاثیرات عظیمی در پی دارند که در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و جنسی زندگی اعضای جامعه در کوتاهمدت و بلندمدت قابل مشاهده است. نحوه بروز کنش افراد، ناشی از درونیشدن ارزشهای جامعه در طی دوره رشد فرد است و این درونیشدن ارزشها در هر نسل به پیدایی “نسل ارزشی” آن جامعه در مقطعی خاص میانجامد. این دریچهای است که از آن میتوان به مسئله شکاف نسل ها و بحران ارزشها در دورههایی از حیات اجتماعی نگریست و درباره آن تامل کرد.
در حیطه علوم رفتاری، ارزشها به مثابه مفهومی کلیدی در انسجام بخشیدن به مطالعات علوم انسانی عمل نمودهاند. توجه به بحث ارزشها و اهمیت آن در تبیین کنش و جهتدهی به کنش، تنها به یک حوزه مانند جامعهشناسی محدود نمیشود، بلکه در حیطههای دیگری چون انسانشناسی، علوم سیاسی و روانشناسی نیز نظریهپردازان برجسته این حوزهها اهتمام خاصی از خود نشان دادهاند.
در حوزه روانشناسی، از جمله افرادی که به بحث ارزشها توجه کردهاند از “روکیچ” میتوان نام برد. “روکیچ” بر اساس یافتههای قبلی ادبیات ارزشها و با تلاش در جهت خلق نظریهای جامع و کامل درباره گونههای ارزشی، در نهایت گونههای سی و ششگانه ارزشی خود را مطرح کرد. البته در سالهای اخیر، در حوزه روانشناسی نظریههای دیگری نیز بسط یافته است، که از جمله آنها میتوان به نظریه ساختار ارزشهای “شوارتز” که با بسط رهیافت ارزشی “روکیچ” درصدد برآمد تا انتقادات وارد بر نظریه های قبلی را رفع کند و به توسعه نظریه ای جامع و جهانی از گونه های ارزشی بپردازد اشاره کرد.
اگرچه نظریهپردازانی درباره ارزشها و نظام ارزشی کارهای موشکافانه و دقیقی انجام دادهاند، اما هیچ یک از آنها در سطح وسیع مورد پذیرش قرار نگرفتند و تنها، رهیافت “روکیچ” با استقبال زیادی از سوی محققان مواجه شد. بخشی از این اقبال عمومی بدون شک در نتیجه موفقیت محققان در دستیابی به یافتن ارزشهای خاصی بوده است که گروههای سیاسی، مذهبی، اقتصادی، نسلی و فرهنگی را از هم متمایز میکرد.
نظریه ساختار ارزشها
“شوارتز” با تکیه بر کارهای انجامشده قبلی در زمینه ارزشها و مخصوصا چهارچوب کار “روکیچ” به ارائه نظریهی خود در زمینه ساختار ارزشها میپردازد. وی معتقد است که ما ارزشها را به صورت معیار به کار میبریم، نه در قالب کیفیتی ذاتی در خود اشیا. این موضوع ما را به سه پرسش اساسی رهنمون میکند: اول اینکه؛ چگونه تجربیات اجتماعی افراد، اولویتهای ارزشی آنان را تحت تاثیر قرار میدهد؟ دوم اینکه؛ اولویتهای ارزشی افراد چگونه انتخابها و جهتگیریهای رفتاری را از خود متاثر میکند؟ سوم اینکه؛ تا چه حد امکان دارد تفاوت در اولویتهای ارزشی جوامع به علت تفاوت در حوزههای دیگری چون سیاستهای آموزشی و حقوقی بین جوامع باشد؟
اما “شوارتز” معتقد است که قبل از پرداختن به این پرسشها باید به مجموعه ای از مسائل و پرسش های اساسی بیشتر توجه شود:
- محتوای ارزشها: چهچیزی احتمالا این محتوا را تشکیل میدهد؟
- جامعیت: آیا یک رشته گونههای ارزشی جامع را مشخص کردهایم و چنانچه این مجموعه گونههای ارزشی، جامع نیستند، آیا مطالعه اولویتهای ارزشی راضیکننده خواهد بود؟
- برابری معنایی: آیا ارزشها دارای معنا یا معانی مشابه افراد و گروههای تحت مطالعه هستند.
ساختار ارزشها: یعنی حالتهای تضادی و توافقی ارزشها این که آیا این امر ممکن است به ساختار معناداری اشاره داشته باشد که روابط میان ارزشهای منفرد را تحت تاثیر قرار میدهد؟ آیا چنین ساختار ارزشیای وجود دارد؟ آیا این ساختار جهانی است؟

تصویر1- شالوم اچ. شوارتز
تعریف ارزش
ارزشها مفاهیم یا باورهایی هستند که مرتبط با رفتار یا حالت غایی مطلوب بوده، فراتر از موقعیتهای خاص قرار میگیرند و راهنمای انتخاب و ارزیابی رفتار و حوادث به شمار میروند و بر اساس اهمیت نسبیشان رتبهبندی میشوند.
“شوارتز” ارزشها را همچون اهداف فراموقعیتی با درجات متفاوتی از اهمیت تعریف میکند. منظور از اهداف این است که آنها: اولاً؛ در خدمت حداقل بخشی از واقعیتهای اجتماعی هستند، ثانیاً؛ میتوانند برانگیزاننده کنش یا تعیینکننده جهت و میزان بار احساسی آن باشند، ثالثا؛ آنها کارکردی چون معیار برای قضاوت ، توجیه یا تصدیق کنش دارند و رابعاً که هم از طریق نهادینهکردن ارزشهای گروه غالب و هم از طریق تجربیات منحصر به فرد شخصی فراگرفته میشوند. تأكيد عمدة «شوارتز» در نظریه خود بر دو بعد محتوا و ساختار ارزشهاست که بدانها خواهیم پرداخت.
محتوای ارزشها
«شوارتز» و «بیلیسکی» ضمن تعیین ویژگیهای صوری (Formal features) وجوه رسمی ارزشها، اعلام کردند که محتوای اولیه ارزشها، نوعی علاقه انگیزشی (Motivational concern) است که آن ارزش در بر دارد. این دو، نوعی سنخشناسی (Typology) از محتواها و خصوصیات ارزشها را با این استدلال استخراج کردند که ارزشها در شکل اهداف آگاهانه، بیانگر سه نیازمندی جهانی به چیزی هستند که همه افراد و جوامع میبایستی به آنها پاسخ دهند. این سه نیازمندی جهانی عبارتند از: نیازهای جسمی و زیستی افراد، نیاز به تعامل اجتماعی هماهنگ، و نیازهای حیاتی و رفاهی گروه.
بهعبارتدیگر، سنخشناسی یا نوعشناسی محتواهای گوناگون ارزشی از این استدلال سر برآورد که افراد و گروهها به دلیل انطباق با واقعیت محیط اجتماعی، باید آگاهانه نیازمندیهای جداییناپذیر وجود انسان را تغییر شکل دهند و آنها را به زبان خاص ارزشهایی که آن افراد میتوانند با آنها رابطه برقرار نمایند، جلوهگر سازند. این نیازها باید به صورت شناختی ارائه شوند و در شکل ارزشهایی باشند که افراد با توسعه شناختی و جامعهپذیری، بیاموزند که نیازهایشان را همچون اهداف و ارزشها به طور آگاهانه ارائه کنند و از اصطلاحات مشترک برای ارتباط با این ارزشها و اهداف استفاده نمایند.
«شوارتز» معتقد است که از این سه نیازمندی جهانی، هفت گونه ارزشی (در نسخه اوليه نظریه) استخراج شد که عبارتند از: ۱- رفاه اجتماعی (Prosocial)، ۲- همنوایی محدودکننده (Restrictive conformity)، 3- لذتطلبی (Enjoyment)، ۴- موفقیت (Achievement)، ۵- بلوغ (Maturity)، ۶- استقلال (Self-direction)، ۷۔ امنیتگرایی (Security). و البته گونه ارزشی قدرتگرایی (Power)؛ که هفت گونه ارزشی اول در هفت کشور آمریکا، استرالیا، اسپانیا، فنلاند، اسرائیل، آلمان و هنگکنگ آزمون شدند و گونه ارزشی قدرتگرایی در دادههایی از هنگکنگ ظاهر شد.
ارزشها مفاهیم یا باورهایی هستند که مرتبط با رفتار یا حالت غایی مطلوب بوده، فراتر از موقعیتهای خاص قرار میگیرند و راهنمای انتخاب و ارزیابی رفتار و حوادث به شمار میروند و بر اساس اهمیت نسبیشان رتبهبندی میشوند.
-شالوم اچ. شوارتز
ساختار ارزشها
به اعتقاد «شوارتز» هرچند که پژوهشگران متعددی محتواهای ارزشی را به صورت تجربی استخراج کرده بودند اما در مورد برخی از ارزشهایی که ممکن بود در موقعیت تضادی یا توافقی قرار گرفته باشند، غافل ماندند. نقد دیگر «شوارتز» این است که آنها، شیوهها و روشهایی که نظامهای ارزشی را به ساختاری منسجم و مفهومی تبدیل کند، پیشنهاد نکردند. تأکید عمده «شوارتز» بر مجزا کردن مجموعهای از روابط پويا میان گونههای انگیزشی ارزشهایی است که به ما امکان میدهد تا ارزشها را با یکدیگر و با دیگر متغیرها به شیوهای منسجم، مرتبط نماییم.

کلیدی که ساختار روابط ارزشی را مشخص میکند این فرض است که کنشهایی که در پی آن دسته از گونههای ارزشی رخ میدهند که دارای نتایج اجتماعی، عملی و روانشناختی هستند، ممکن است در تضاد یا در توافق با دیگر گونههای ارزشها باشند. مثلا پیروی از ارزشهای موفقیت احتمالا مانع بروز کنشهایی است که هدفشان توجه به رفاه دیگرانی است که به کمک شخص نیاز دارند. به طور کلی، تمام الگوهای روابط تضادی و توافقی میان اولویتهای ارزشی، شرط اصلی ساختار نظامهای ارزشی هستند.
بررسیهای اوّلیه انجامشده در هفت کشور مذکور، روابط تضادی و توافقی میان گونههای ارزشی را تأیید میکند. برای مثال، دلایل زیادی برای اثبات عمومیت روابط توافقی میان گونههای ارزشی که روابط اجتماعی معتدلی (Smooth) را حمایت میکنند (مانند امنیتگرایی، رفاه اجتماعی و همنوایی) وجود دارد. دلایل محکمی نیز مبنی بر عمومیت تضادهای ارزشی به دست آمد، مثلا تأكید بر تفکرات و اعمال مستقل در مقابل گونههای ارزشی تشکیلدهنده خویشتنداری (Self-restraint) مانند همنوایی، و همچنین توجه به دیگران در مقابل تعقیب موفقیتهای شخصی.
اصلاحات در محتوای ارزشها
در بعد محتوای ارزشها، نسخه اولیه نظریه «شوارتز» به چند طریق اصلاح شد. در مرحله نخست، «شوارتز» و «بیلیسکی» سهگونه ارزشی جهانی بالقوه را از ارزشهایی که صرفا به اختصار معرفی شده بودند، استخراج و شیوههایی را برای ارزیابی آنها مشخص کردند. سپس، این امکان را که معنویتگرایی (Spirituality)، تشکیلدهنده گونههای جهانی با ویژگی غیرمعمول باشد گسترش دادند و شیوههایی را برای بررسی این گونه ارزشی ارائه نمودند. آنگاه، با تکیه بر یافتههای تجربی و ملاحظات مفهومی، اصلاحاتی را در تعاریف و محتواهای چهارگونه قبلی لذتطلبی، بلوغ، رفاه اجتماعی و امنیتگرایی پیشنهاد کردند.
بدینترتیب؛ ده گونه ارزشی استخراج شدند. این گونههای ارزشی دهگانه عبارتند از: ۱-قدرتگرایی (Power)، ۲-موفقیت (Achievement)، ۳-لذتطلبی (Hedonism)، ۴-برانگیختگی (Stimulation)، ۵-استقلال (Self-direction)، ۶-جهانگرایی (Universalism)، ۷۔خیرخواهی (Benevolence)، ۸-سنتگرایی (Tradition)، ۹-همنوایی (Conformity) و ۱۰-امنیتگرایی (Security). گونههای انگیزشی ارزشهای فوق از سه نیازمندی جهانی مشتق شدهاند. برای مثال، گونه انگیزشی همنوایی از شرط لازم کنش اجتماعی معتدل و بقای گروهی مشتق شده است که براساس آن، افراد مجبور میشوند از تحریکات و اعمالی که ممکن است به دیگران صدمه بزند، دوری کنند.

تصویر2- گونههای ارزشی دهگانه شوارتز و بیلیسکی
اصلاحات در ساختار ارزشها
اصل اولیه بهکارگرفتهشده برای ایجاد این فرضیات، منافعی است که در تعریف نظریهی ارزشها وجود دارد. اگر ارزشها همچون اهداف نگریسته میشوند، در این صورت اکتساب آنها در خدمت منافع فرد یا منافع جمعی است. فرض بر این است که ارزشهایی که در خدمت منافع فردیاند، در مقابل آن ارزشهاییاند که در خدمت منافع جمعی قرار دارند. شکل منافع، روابط میان گونههای ارزشی در هر هفت کشور مطالعهشده را سازمان میداد.
با توجه به تغییرات بهوجود آمده و اصلاحات انجامشده، گونههای ارزشی دهگانه «شوارتز»، پیوستاری از ارزشهای انگیزشی مرتبط به هم را تشکیل میدهند که این خود باعث «ساختار مدوّر ارزشها» میشود.
وی معتقد است که؛ ده گونه ارزشی ذیل در توافق و همپوشی با یکدیگرند:
1-قدرت و موفقیت که هر دو بر عزت و برتری اجتماعی اهمیت میدهند. ۲-موفقیت و لذتطلبی که هر دو بر خودکامرواسازی تأکید دارند. ۳-لذتطلبی و برانگیختگی که هر دو دربردارنده میل یا محرّک مطلوب و کار هستند. ۴- برانگیختگی و استقلال که هردو دربردارنده مشترکات اساسی در نوخواهی، تسلط و مهارت هستند. ۵-استقلال و جهانگرایی که هر دو نشانگر تکیه بر قضاوت خود فرد و آرامش در قبال تنوعاند. ۶-جهانگرایی و خیرخواهی که هر دو با توجه بیشتر داشتن به دیگران و اندیشیدن به فراتر از منافع خود مرتبط هستند. ۷-خیرخواهی و همنوایی که هر دو بر رفتارهای هنجاری تأکید دارند و رفتارهای هنجاری نیز خود باعث تقویت همبستگیها در روابط میشوند. ۸- خیرخواهی و سنت که هر دو ایثار و فداکاری نسبت به گروه خود را افزایش میدهند. ۹- همنوایی و سنت که هر دو مستلزم همراهی با انتظارات تحمیلشده جامعه هستند. ۱۰-سنّت و امنیت که هر دو بر حفظ مقررات اجتماعی موجود که نظمی خاص به زندگی میدهند، تأکید دارند. ۱۱- همنوایی و امنیت که هر دو بر ممانعت یا غلبه بر تهدیدات نامشخص و غیرقابلپیشبینی به وسیله کنترل روابط و منابع اصرار دارند.

آنها (پژوهشگران پیشین)، شیوهها و روشهایی که نظامهای ارزشی را به ساختاری منسجم و مفهومی تبدیل کند، پیشنهاد نکردند.
-شالوم اچ. شوارتز
«شوارتز» همچنین استدلال میکند که تعقیب همزمان گونههای ارزشی ذیل باعث ظهور تضادهای اجتماعی و روان شناختی خواهد شد. این تقابلات ارزشی عبارتند از:
1-استقلال و برانگیختگی در مقابل همنوایی، سنت و امنیت؛ یعنی تأکید بر تفکرات و کنشهای مستقل در برابر خویشتنداریهای متواضعانه، حفظ اعمال سنتی و حفاظت از ثبات ۲-جهانگرایی و خیرخواهی در برابر موفقیت و قدرتگرایی؛ یعنی پذیرش دیگران به صورت برابر و اهمیتداشتن رفاه دیگران در مقابل تعقیب موفقیتهای فردی و تسلط بر دیگران. ۳-لذتگرایی در مقابل همنوایی و سنت. افراط در برآوردن هوسها و خواستههای خود در تضاد با ممانعت از ظهور سائقه فرد، و بهطور بیرونی پذیرش محدودیتهای تحمیلی. ارزشهای دهگانه «شوارتز»، البته در دو بعد سازماندهی شدهاند. بعد اول، تمایل به تغییرات در مقابل محافظه کاری، و بعد دوم توجه به ماورای خود در مقابل پیشبرد اهداف شخصی».

«شوارتز» معتقد است تقابلی که بعد نخست (تمایل به تغییرات در مقابل محافظه کاری) را تشکیل میدهد در ۷۵ نمونه از ۷۶ نمونه مورد بررسی، تأیید شده و تقابلی که بعد دوم (پیشبرد اهداف در مقابل توجه به ماورای خود) را شکل میدهد، حمایتهایی را از ۷۳ نمونه از ۷۶ نمونه به دست آورده است. از اینرو، میتوان گفت که این گونههای فرا-نظمی تقریبا جهانی هستند و با همین استدلال میتوان گفت که گونههای دهگانه ارزشی و ساختارهایشان میتوانند همچون الگویی وسیع از نظامهای ارزشی در دنیا باشند.
نکته پایانی نظریۀ «شوارتز»، تقسیمبندی ارزشها به “ارزشهای غایی” و “ارزشهای ابزاری” در امتداد کار «روکیچ» است. وی ارزشهای به مثابه اهدافی غایی (حالتهای غایی) را در جملهبندی به صورت عبارات اسمی، برای مثال اطاعت و ارزشهای ابزاری (شیوههای رفتاری) را در جملهبندی به صورت عبارات وصفی برای مثال مطيع آورده است.
در نهایت، «شوارتز» و «بیلیسکی» در تحقیقات خود نواحی مجزایی را یافتند که ارزشهای غایی و ابزاری در تجزیه و تحلیل دادههایشان از نمونههای مختلف، آنها را اشغال کرده بودند. این موضوع، معناداری تمایز ارزشهای غایی و ابزاری را تأیید میکند. یادآوری میشود، با توجه به جدیدبودن این نظریه، هنوز «نقد جدی» بر آن وارد نشده است.